به گزارش ورس ، سبک زندگی مردم در گذشته ای نه چندان دور با وضعیت کنونی تفاوت بسیاری کرده است . در حالی که امروز بسیاری از مردم خرید روزانه خود را از فروشگاه های بزرگ و حتی از فروشگاه های برخط به صورت اینترنتی انجام می دهند اما داد و ستد و تهیه بخش عمده اقلام مورد نیاز زندگی در همین صد سال پیش به طور عمده در بازارهای هفتگی انجام می شد . هرچند برپایی بازارهای هفتگی در گیلان هنوز رونق دارد اما بسیاری از این بازارهای هفتگی که در گذشته به آن گوراب نیز می گفتند برچیده شده و در بیسیاری از موارد اثری ملموس از آن برجای نمانده است . گوراب ها نه تنها محلی برای داد و ستد در گذشته بوده اند بلکه بسیاری از رویداد های اجتماعی و فرهنگی در آن رخ می داد .
آنچه در پی می خوانید روایتی از برگزاری یک کشتی بومی و محلی در حاشیه یکی از گوراب های ییلاقی در ارتقاعات شهرستان شفت در غرب استان گیلان است .
فصل نامه کوگاه در شماره یازدهم خود نوشت : در ییلاقهای شهرستان شفت، پنج گوراب بزرگ برپا بود:دو گوراب«دایلَه سر»و «آرنَنگا»در دهنۀ شفت ـ سیامزگی، دو گوراب«سیاسَرِک» و «سِئلون سر» در دهنۀ امامزاده ابراهیم و گوراب «دینارَه بَند»در ییلاق گرداو. گوراب دینارَه بند، اگرچه در شمال نوار مرزی استانی و درون استان گیلان جای دارد، ولی گورابِ ییلاقنشینان تارم بالا بود که مردمان آرننگا نیز در آنجا رفت و آمد میکردند. از آنجا که زندگی مردمان این سرزمین، بر کشاورزی و دامداری استوار بود، بخش بزرگی از مردم زندگی کوچنده داشتند؛ چنان که در فصلهای گرم در ییلاق و فصل های سرد در قشلاق به سر میبردند. در هر ییلاقی که بازار و گورابی برپا بود،ورزشهای بومی،بازیها، سرگرمیها و آیینها را نیز بر پا میکردند. چون ییلاقهای شفت و فومن در نوار مرزی با استان اردبیل و زنجان جای گرفتهاند که شرق و شمال این نوار مرزی از استان گیلان و غرب و جنوب این نوار، پارهای از استانهای اردبیل و زنجان شمرده میشود و پارهای از ییلاقنشینان این سه استان با یکدیگر همسایهاند و با هم داد و ستد و رفت و آمد دارند، برنامههای ورزشی و سرگرمی گاهی با همراهی و انبازی همسایههای آن سوی مرز برگزار میشد؛ همچنان که مایۀ هماوردی میان آنان نیز میشد. کشتی بومی، ورزش دوست داشتنی همۀ مردمان سرزمین شمالی ایران است؛از این رو،یکی از بازیها و سرگرمیهای مردم در ییلاقها،برپایی کشتی بومی بود که پهلوانان بزرگ این سه استان در آن همراهی میکردند: پهلوانان شهرستانهای شفت، فومن، تارم،خلخال، رودبار و رستم آباد. هر آبادی و شهرستان چندین پهلوان نامدار داشت. همچنین بزرگان هر آبادی و هر شهرستان میکوشیدند با برآوردن پهلوانانی توانمند، پیروز میدان شوند و از این راه برای خود جایگاه و شکوهی دست و پا کنند. پهنۀ آرننگا نشیمنگاه دامداران روستاهای گنجار، نصیرمحله، شالما، لپندون، علیسرا، توسَه و خَرَه کَش (خرمکش)بود. زنده یاد حاج علیجان محمدی لپندونی ، از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۶۰ بزرگ و راهبر پهنۀ آرننگا شمرده میشد. هر گاه برنامههای ورزشی یا آیینی در این ییلاق برگزار میشد، ییلاقنشینان آبادیهای تارم و رستمآباد نیز که همسایه ی این پهنه هستند، در آن گِرد میآمدند. در یک دوره که کشتی در «دینارَه بند» برگزار میشد، یک کشتیگیر به نام پهلوان رستم از آبادیهای ییلاقهای تارم یا رستم آباد یا رودبار میآمد و چنان نیرومند بود که همۀ پهلوانان نامدار آرننگاه مانند فتحالله تقوی (اوتی فتحالله)،علی جعفرپور، ابراهیم کوهنورد،حمید تقوی، پهلوان عزیزالله و دیگران را شکست داده بود. شیوۀ کشتی او مشت زنی سنگین او بود و کمتر کسی در برابر مشت او تاب میآورد. برای مردمان پهنۀ آرنَنگا به ویژه برای بزرگان شان مایۀ سرشکستگی بود که پهلوانی از آن سو بیاید و این چنین همه ی پهلوانان شان را شکست دهد؛از این رو در پی آن بودند که پهلوانی بیاورند تا پهلوان رستم را شکست دهند.حاج علیجان،چوپان و پیشکاری به نام عشقعلی داشت؛او را صدا کرد و گفت: ما تنها یک پهلوان داریم که با رستم کشتی نگرفته و او پهلوان احمدی(اَمْدی)دواخشری (دوبخشری) است؛ باید او را پیدا کنیم. پهلوان اَمْدی اگرچه نامدار و تنومند نبود، ولی چالاک بود و فن کشتی را به خوبی میدانست. عشقعلی میگوید: اَمْدی در سرداوَه خونی پیرامون دایلَه سر است. حاج علیجان، زمینۀ پذیرایی از اَمْدی را فراهم میکند و عشقعلی را به دنبالش میفرستد. اَمْدی با دیدن عشقعلی و شنیدن پیـام حاج علیجان به سوی ییلاق خونی آرنَنگاه راه میافتد. حـاج علیجـان، پذیرایی شایانی از اَمْدی می کند؛ سپس به سوی دینارَه بند روانه میشوند. هنگامی که میدان آماده شد، کشتیگیران خرده پا (تنگولهها)، میدان را گرم کردند؛ سپس پهلوانان بزرگتر به میدان آمدند. پهلوان رستم که دیگر هماوردی نداشت، پیروزمندانه در میدان چرخ میزد و کسی برای کشتی گرفتن با او بیرون نمیآمد. پس از آن که چند کشتیگیر بزرگ کشتی گرفتند،حاج علیجان به بزرگان دینارَه بند میگوید: ما یک پهلوان برای کشتی با پهلوان رستم آوردهایم. این خبر، مایۀ شادمانی آنان میشود و جار میزنند مردم بمانند،پهلوان رستم کشتی دارد.شور و غوغایی برپا میشود و همه چشم به میدان میدوزند تا ببینند این کدام پهلوان است که میخواهد با پهلوان رستم کشتی بگیرد!! دو کشتیگیر در میدان رو به روی هم ایستادند: دست بالا میبردند، پای میکوبیدند و گاهی از جا میپریدند(وَچ میکردند). تماشاگران با دیدن تنِ ریزاندام اَمْدی، گمان میکردند پهلوان رستم، با یک مشت آرام او را بر خاک میافکند. آنگاه که کشتی آغاز شد، همان طور که پیشبینی میشد، پهلوان رستم مشتی بر گیجگاه اَمْدی زد. اَمْدی دو سه چرخ به دور خود زد، ولی خود را نگه داشت و نیفتاد. هر دو پهلوان یک بار میدان کشتی را دور زدند و دوباره به نشانۀ پیگیری کشتی، دست زدند و روبه روی هم ایستادند. پهلوان رستم به روش خود، در پی زدن یک مشت و ساختن کار حریف بر آمد. چنین بود که مشتی پراند و این بار، اَمْدی چالاک، جای خالی داد و در چشم برهم زدنی، از زیر دستان رستم گذشت و جفت پاهایش را گرفت و بلند کرد و او را از پشت بر زمین انداخت. مردم دینارَه بند اگرچه از شکست پهلوان خود اندوهگین شدند، ولی چالاکی و دلیری اَمْدی را ستودند و برایش دست زدند و او را در میدان گرداندند و برایش دووران یا دَورون گرفتند. دَورُون، پول یا دستخوشی است که به شادمانی پیروزی یک پهلوان به او می دهند. بدین سان هم پهلوانی تازه شناخته شد و هم مردمان آرننگاه سرفراز شدند. هنگامی که کشتی برچیده شد و هر کس روانۀ خانۀ خود می شد، پهلوان رستم نیز کت پشمی خود را بر شانه آویخته و در حالی که دمغ از میدان بیرون میرفت، اَمْدی به نزدش رفت و از او دلجویی کرد و گفت: تو زدن را خوب بلدی، ولی فن و شگرد را نیاموختی. کشتی، تنها به زدن نیست؛ فن هم باید دانست.
گوینده ی داستان: کربلایی مهدی غیرتمند ویزَه شَه گزارش: امیر غیرتمند پردازش و نگارش: محمدحسین شمسایی تاریخ : یکم اسفند ۱۴۰۰ هجری خورشیدی
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام
ایمیل
وب سایت